رحلت رسول اکرم و شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد
امام حسن(ع) ختم کننده فتنه جنگ جمل
امام
حسن (ع)، به شهادت تاریخ، فردی بسیار شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و
بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی
دریغ نورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود. امام مجتبی (ع) در جنگ
جمل، در رکاب پدر خود امیرمؤمنان علی (ع) در خط مقدم جبهه می جنگید و از
یاران دلاور و شجاع علی (ع) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می
کرد.
در واقعه جنگ جمل، با همه تلاش و کوششی که امیرالمؤمنین(ع)
انجام داد تا شاید پیمان شکنان بصره دست از ماجراجویی برداشته و به راه حق
بازگردند، توفیقی در این راه حاصل نشد و شیطان بر آنها چیره گشت و آنها را
از یاد حق بیرون برد، و بالاخره پس از اینکه جمعی از مردم بی گناه بصره را
کشتند، امیرالمؤمنین(ع) به جنگ ایشان آمد و پس از گفتگوها و اتمام حجت، جنگ
آغاز شد و به فاصله کمی پیمان شکنان شکست خورده و طلحه و زبیر کشته شدند.
در
میانه جنگ مردمانی که اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، به سختی از هودج او
دفاع می کردند، و هر دسته که کشته می شد دسته دیگر جای آنها را گرفته و
سرسختانه مقاومت می کرد. علی(ع) که متوجه شد تا آن شتر سر پاست، این
نادانان و فریب خوردگان از مقاومت خویش دست برنمی دارند و آشوب و فتنه
خاموش نمی شود، در صدد بر آمد تا هر چه زودتر آن شتر را از پای درآورد.
امیرالمؤمنین(ع)
در روز جمل پسرش «محمد حنفیه» را طلبید و نیزه خود را به او داده، فرمود: "
شتر عایشه را هدف این نیزه قرار ده و آن را از پای درآور." محمد نیزه
مخصوص پدر را گرفته و حمله کرد، ولی بنو ضبه(که اطراف شتر عایشه بودند و
بسختی از آن حمایت می کردند) مانع پیشرفت او شده و او را از رسیدن به شتر
بازداشتند، و محمد بناچار نزد پدر بازگشت. در این وقت حسن بن علی(ع) پیش
رفت و نیزه را از او گرفته و به سوی شتر حمله کرد و خود را بدان رسانده و
نیزه اش را به او زده، بازگشت در حالی که خون آن شتر بر نیزه بود. محمد که
این منظره را دید، رنگش دگرگون شد(و خجالت کشید). امیر المؤمنین(ع)بدو
فرمود: "ناراحت مشو که او فرزند پیغمبر است و تو فرزند علی هستی!"
باری
با پایداری و شجاعت فرزند رسول خدا(ص) و سبط اکبر آن حضرت، امام مجتبی(ع) و
دیگر شجاعان بالاخره شتر عایشه از پای در آمد، و جنگ جمل به نفع لشکر حق
به پایان رسید، و پس از آن حدود یک ماه امیر المؤمنین(ع)در بصره سکونت
فرموده، و پس از آن به کوفه آمد و مقر حکومت خود را کوفه قرار داد. و در
تواریخ آمده که در مدت توقف آن حضرت در بصره، مدتی مبتلا به کسالت و بیماری
شد و فرزندش حسن بن علی(ع)به جای آن حضرت، امامت مردم را به عهده داشت.
مناظرات کوبنده امام مجتبی (ع) با بنی امیه
امام
حسن(ع) هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی داد. او علنا
از اعمال ضداسلامی معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و
دودمان بنی امیه را بی پروا فاش می ساخت و همواره بر این نکته تأکید می
فرمود که من برای حفظ جان مسلمانان از جنگ با تو خودداری کردم. مناظرات و
احتجاجهای کوبنده حضرت مجتبی (ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او
نظیر:عمرو عاص، عتبة بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیرة بن شعبه، و مروان
حکم، شاهد این معنا است.
حضرت مجتبی (ع) حتی پس از انعقاد پیمان
صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از
ورود معاویه به کوفه، بر فراز منبر نشست و انگیزه های صلح خود و امتیازات
خاندان علی(ع) را بیان فرمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط
ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.
ممانعت از دفن امام حسن(ع) در کنار پیامبر(ص)
آنگاه
که امام حسن(ع) دار فانى را وداع گفت، عباس بنعلى(ع)، عبدالرحمن بنجعفر و
محمد بنعبدالله بنعباس به کمک امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک
آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آنگاه به مصلی که در
نزدیکى مسجد النبى(ص) بود منتقل نمودند، که آن مصلی را «بلاطه»
مىنامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت
تجدید عهد و دفن، نزدیک مزار رسول خدا(ص) بردند.
در این هنگام «
مروان بن حکم» فرماندار مدینه به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد
برآوردند: شما مىخواهید حسن بن على(ع) را در کنار پیامبر دفن کنید؟ از طرف
دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه مىشود کسى را
که من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل کنید.
مروان
گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن
بن على در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمىشود، من شمشیر به دست مىگیرم و
حمله مىکنم و ممانعت خواهم نمود.عده اى از امویان و آشوبگران به دنبال
بهانه بودند و مىخواستند فتنه اى به پا کنند که امام حسین(ع) با بردبارى
جنازه برادرش را به سوى بقیع برگرداند و بنى هاشم را آرام نمود و در جوار
جدهاش « فاطمه بنت اسد» در بقیع دفن نمود و از خونریزى و فتنه به همان
وضعى که امام مجتبى(ع) وصیت نموده بود جلوگیرى کرد.
امام حسین(ع)
رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصیت کرده بود که در کنار جدش
پیامبر(ص) دفن شود، مى فهمیدى که تو کوچکتر از آنى که بتوانى ما را
برگردانى و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیرى. ابن شهر آشوب
مى افزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(ع) به سوى بقیع، افراد شرور و
پست به پشتیبانى امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازى کردند، به طورى که
هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند.
طعنه و عتاب ابن عباس به عایشه هنگام دفن امام مجتبى(ع)
ابن عباس(ره)
خطاب به عایشه (در حالى که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: « چه بیچارگى و
بدبختى! امروز سوار بر استر شدى و یک روز سوار بر شتر گشتى (اشاره به جنگ
جمل). تو مىخواهى نور خدا را خاموش کنى و با اولیاى خدا بجنگى. برگرد،
آنچه دیگران مىخواستند انجام دادى و ماموریت خویش را به پایان رساندى،
خداوند اهل بیت(ع) را یارى خواهد کرد، گرچه زمانى بگذرد...»
و در
قسمتهایى از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(علیهم السلام) ماجراى
شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنین نقل مىکند: «یا موالى...
انتم بین صریع فى المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازة قد
شکتبالسهام اکفانه [اکفانه بالسهام]...; اى سروران من...! شما کسانى هستید
که بعضى جسدتان در میان محراب عبادت در حالى که فرقتان شکافته بود، به
شهادت رسیدید و بعضى از شما شهیدى هستید که دشمنان اسلام بر جنازه شما
تیراندازى کردند، به طورى که کفنتان سوراخ سوراخ گردید...»